کتاب روزهاي بي آينه نوشته گلستان جعفريان است که انتشارات مهر آن را در 158 صفحه منتشر کرده است.
راستي تصوير روزهاي انتظار و بيتابيهاي عاشقانه که رنگي از اميد و اشتياق وصل را هم به همراه داشته باشد، در کدام آينه ميتواند انعکاس بيابد؟
"روزهاي بيآينه"، تصوير روزهايي است که زني آيينهاش را در برابر ندارد، او تصوير تمام اين لحظات را، تنها در آيينه دل و گنجينه خاطراتاش ثبت کرده.
اين کتاب روايتگر ناگفتههايي است از جنگ تحميلي، کمتر شنيدههايي از مادران و همسران شهدا و آزادگان. ماجراي انتظاري ديرپا، که هرچه به افق آن بيشتر مينگري دلتنگتر ميشوي. کتاب "روزهاي بيآينه" قصه تازهاي است از يک زندگي واقعي، روايت متفاوتي است از يک انتظار طولاني. منيژه لشگري همسر شهيد حسين لشگري، حرفهاي تازهاي دارد از اين فراغ و انتظار 18 ساله. او در نبود همسرش، با به دوش کشيدن بار زندگي، فرزند چهار ماههاش را زير بال و پر ميگيرد و به همراه «علي»، يادگار همسرش، چشم به راه بازگشت «حسين» مينشينند.
18 سال دوري و انتظار که 14 سال آن با بيخبري مطلق همراه است. مرد او که همچون شاهيني تيز پرواز، بر فراز آسمانهاي بينهايت پرواز ميکرد، در يک مأموريت مرزي هواپيمايش مورد اصابت قرار ميگيرد و به اسارت دشمن در ميآيد. از او هيچ رد و نشاني نمييابند و حدسها و گمانها مبني بر شهادت اوست. منيژه لشگري اما نا اميد نيست و نگاهش به آسماني است که روزي همسرش را به سوي خود فراخوانده. او تمام لحظات سخت جدايي را با اميدي روشن پشت سر ميگذارد. اين کتاب روايتگر همين لحظات است. نويسنده کتاب، خانم گلستان جعفريان، خاطرات منيژه لشگري را از سالهاي پيش از ازدواج، خانه پدري، آغاز آشنايي و ازدواجش با شهيد لشگري تا سالهاي سخت اسارت همسرش، بيمها، اميدها و شوقها و باليدن فرزندش، تا لحظه با شکوه بازگشت همسر و سرانجام، پرواز آخرينش به سوي آسمان، به زيبايي به تصوير کشيده است.
درباره این سایت